فروش فایل

دانلود رایگان فایل

فروش فایل

دانلود رایگان فایل

لگو یعنی چی


،

احتمالا همه شما در کودکی با این اسباب بازی بازی کرده اید لگوها آجرهای پلاستیکی محبوبی هستند که با کنار هم قرار دادن آنها شکل های مختلفی را می سازید این اسباب بازی سال هاست که مورد استفاده کودکان قرار گرفته و نسل های زیادی با آنها خاطره دارند. این اسباب بازی ها آنقدر محبوب و دوست داشتنی هستند که همه افراد در سنین مختلف به بازی با آنها علاقه مند هستند. شاید برای شما جالب باشد که بدانید لگو یعنی چی و درباره تاریخچه اسباب بازی های لگو بیشتر بدانید.

لگو چیست؟

فکر نمی کنم کسی بداند اسباب بازی لگو چیست. مطمئنا همه شما این اسباب بازی ها را از دوران کودکی خود می شناسید. حتی اگر در مورد شرکت لگو اطلاعاتی نداشته باشید، احتمالا با اسباب بازی های آن اشکال مختلفی ساخته اید. اما در کل برای اینکه بدانید لگو چیست باید بگویم که اسباب بازی های لگو قطعات پلاستیکی هستند که می توانید آنها را به صورت بلوک در کنار هم قرار دهید. بنابراین، می توانید با آنها هر شکلی که می خواهید بسازید.

لگو یکی از اسباب بازی های مورد علاقه کودکان است، به طوری که همه کودکان در جهان طرفدار آن هستند. اگر به تاریخچه شرکت لگو نگاهی بیندازید، متوجه خواهید شد که این برند سالهاست که یک برند محبوب و پرطرفدار بوده است. این تکه های کوچک رنگارنگ که برای کودکان بسیار جذاب است می تواند در خلاقیت و آموزش و همچنین سرگرمی کودکان موثر باشد.

در واقع، کودک مهارت های بسیاری را با کنار هم قرار دادن و جدا کردن مکرر قسمت های مختلف یاد می گیرد. با توجه به کارایی بالا و مزایای فراوان این اسباب بازی برای کودکان، یک اسباب بازی کامل و مفید به حساب می آید.

تاریخچه اسباب بازی های لگو

اکنون که متوجه شدید لگو چیست، بهتر است تاریخچه شرکت لگو را بدانید. شاید برایتان جالب باشد که این شرکت چگونه کار خود را آغاز کرد و چگونه به مرور زمان به عنوان یک برند معروف شناخته شد.

آقای اوله کرک کریستینسن مخترع و سازنده لگو است و شرکت لگو را در سال 1932 در دانمارک تأسیس کرد. حال ممکن است این سوال برای شما پیش بیاید که معنی لگو چیست؟ در زبان دانمارکی لگ به معنی بازی و گود به معنی خوب است به همین دلیل این کلمه را ساخته اند در واقع لگو از دو کلمه دانمارکی تشکیل شده و به معنی خوب بازی کردن است.

از سال 1919، اوله کرک کریستینسن به ساخت در و پنجره برای ساختمان های چوبی مشغول شد. در سال 1932 به دلیل مشکلات اقتصادی و شرایط نامساعد مالی، شرکت وی با بحران مواجه شد و وضعیت شرکت او بسیار آشفته بود. به همین دلیل، آقای اول کرک کریستینسن تصمیم گرفت عروسک های چوبی بسازد و بفروشد تا اوضاع را اصلاح کند. در واقع می توان گفت که تاریخچه کمپانی لگو از همین دوره شروع می شود. سپس شروع به ساخت اسباب بازی های زیادی کرد. این اسباب بازی ها شبیه لگوهای امروزی بودند که از چوب ساخته می شدند و اغلب به شکل هواپیما، ماشین و غیره عرضه می شدند.

پس از مدتی آقای کریستینسن به فکر انتخاب نام مناسب برای شرکت خود افتاد و در نهایت با کمک سایر همکاران نام لگو را برای این شرکت انتخاب کرد. از آنجایی که برای موسس گروه لگو کیفیت اسباب بازی هایش اهمیت زیادی داشت، از بهترین چوب برای ساخت آنها استفاده کرد.

به دلیل زیبایی و جذابیت محصولات شرکت اسباب‌بازی لگو، با آشنایی بیشتر افراد با این اسباب‌بازی و درک اینکه لگو چیست، تعداد افرادی که از این شرکت خرید می‌کنند افزایش یافت و این امر ادامه دارد. واضح است که حتی در این برهه از تاریخ شرکت لگو در طول جنگ جهانی اول، این اسباب بازی ها طرفداران خود را از دست نداده اند و هر روز بر تعداد آنها افزوده می شود.

همانطور که گفتیم برند اسباب بازی لگو از چوب برای ساخت اسباب بازی استفاده می کرد. این روند ادامه داشت تا اینکه مدیران لگو در سال 1947 تصمیم گرفتند برای ساخت اسباب بازی ها از پلاستیک به جای چوب استفاده کنند. اسباب بازی های لگو که از پلاستیک ساخته می شدند و در آن زمان در بازار فروخته می شدند با آنچه امروز در بازار می بینید متفاوت بودند.

پس از مرگ اوله کرک کریستینسن در سال 1958، شرکت لگو تحت رهبری پسرش فعالیت خود را ادامه داد. در سال 1960، کارخانه اسباب بازی سازی لگو ناگهان آتش گرفت. نیمی از اسباب‌بازی‌های کارخانه هنوز از چوب ساخته شده بودند، بنابراین آتش گسترش یافت و خسارت زیادی به شرکت وارد کرد. پس از این اتفاق، لگو شروع به استفاده از پلاستیک در تمام اسباب بازی های خود کرد. با این حال، تنها در چند سال گذشته بود که مردم کشورهای دیگر با برند لگو بیشتر آشنا شدند. این برند در سراسر جهان بسیار محبوب بود و محصولات در فرانسه، آلمان، سوئد، انگلستان و غیره به فروش می رسید.

بعداً شرکت اسباب‌بازی لگو قطعات و تجهیزات بیشتری را برای بازی کودکان عرضه کرد. این شرکت همچنین بلوک های پلاستیکی بزرگتری را برای استفاده کودکان تولید کرد. با گذشت زمان، بسته بندی های جذاب تر لگو با مدل های زیبا برای بچه ها مانند جنگ ستارگان، فضا، دزدان دریایی، قلعه ها و غیره وارد بازار شد. پس از اینکه مردم دنیا فهمیدند لگو چیست، از بازی با آن لذت بردند و خاطرات خوشی با آن ساختند.

 

3 bedtime stories for kids free & best


3 bedtime stories for kids free & best

 

 

Hansel and Gretel Story for kids

 

 

 

z3_ky0l.jpg

 

In a green forest, there was a woodcutter living there by his wife and his two kids. His son’s name was Hansel and his daughter’s name was Gretel. They were very poor. There were times that they even hadn’t something to eat for a day. One day, our poor woodcutter didn’t have enough money for a loaf of bread.

So when the night came, he started to think and think. At the end, he whispered to his wife:

What will happen to us? We can not feed our kids. they are starving.

I know the solution dear! Said the wife. We will take the kids deep in the forest early in the morning. we will ignite a fire for them and we will give each of them a loaf of bread. Then we will leave them for good. They will never find us again and with this plan, we will get rid of them.

Oh no wife! I can not imagine how I’m gonna do that! I can’t leave my kids alone in the forest! Wild animals will find them and swallow them in a moment.

You stupid man! Yelled the wife! Then the four of us will die out of hunger! You better start and make the coffins.

After a while, the man seemed convinced.

OK! But I really am sad for my poor kids.

Not being able to sleep because of hunger, Hansel and Gretel heard what their step mom planned for them. they cried quietly. Gretel said:

This is the end of our story! We are going to die tommorow!

Be quiet Gretel and don’t afraid! I’ve got this.

He waited until both their parents went to sleep. Then he got up, put on his jacket and slipped out from the back door. He stood near the garden, where the white stones were shining under the moon’s light! He picked up as many stones as he could and filled his pocket with them.

Then he turned back to the house and said to his sister:

Keep calm dear and sleep in peace! God will never forget us!

next morning, just before the sunrise, the step mom came and said:

Wake up! Wake up you lazy kids. We have to go to the forest and cut woods for your father.

Then she gave each of them a bread and said:

This is your dinner. Don’t eat it until then!

Gretel take the bread and hide it under her apron, because Hansel had his pocket full of stones. Then they started their journey to the forest. In their way, Hansel took a stone from his pocket every now and then and dropped it on the ground.

When they reached the heart of the forest, they collect wood with their father and used it to make a fire to keeping them warm. When the fire was ready, The step mom said:

Now lie down and rest kids. Your father and I will collect woods and when we were ready to go, we will wake you up!

After a while, they became tired and fell sleep. When they finally woke up, it was night. Gretel started crying and said:
OMG! How shall we get of this forest?

Don’t even think about it sis! Wait a little bit, when the moon rises, we will easily find our way to home.

And when the full mon got up, Hansel took Gretel’s hand and started to follow the white stones that were shining like silver. They walk all the night and next morning, they reached their house. They knocked the door. When the wife opened the door and saw Hansel and Gretel, she said:

You naughty children! How many hours you slept in the woods! We thought you’ll never come back.

But their father was so happy for seeing his kids once again.

Not very long after, another scarcity came to that area. Gain the children heard their step mom talking to their father:

Everything is finished! We just have a half a loaf and after that we will die! We have to get rid of the kids! This time we will take them even deeper in the woods so they will never find us again.

The man wasn’t happy with this at all! He whispered:

I’d rather to share my last morsel with my kids.

But the tricky step mom didn’t listened to him at all and finally managed to convince him to redo the plan.

Children heard this conversation completely. When the parents went to sleep, Hansel got up and wore his jacket. He wanted to go and pick up more white stones, but the step mom had locked the door. Hansel didn’t manage to get out but he started to comfort his little sister:

Don’t cry little sis! Go to sleep! I’m sure God will help us!

Next morning, the step mom came and woke them up and gave each of them a little piece of bread. even less than before. On they way to the woods, Hansel crumbled the bread in his pocket and every now and then, he dropped a crumb on the ground.

Hansel strewed bread crumbs all along the road. Woman take them deep deep into the forest. Where they never been before in their short lives. Then again they collect wood and made a large fire. The step mom said:

Sit here, you children, and when you are tired you can go to sleep; we are going into the forest to cut wood, and in the evening, when we are ready to go home we will come and wake you up.

So when noon came Grethel shared her bread with Hansel, who had strewed his along the road. Then they fell sleep, and the evening passed, and no one came for the poor children. When they woke up it was dark night. Hansel comforted his little sister:

Wait a little, Gretel, until the moon gets up. We will be able to find our way by the bread crumbs I scattered on the road.

So when the moon rose they got up, but they there were no bread crumbs on the ground, cause the birds of the forest and of the fields had come and eat them. Hansel thought they might find the way all the same, but they could not.

They walked that night, and the next day from the morning until the evening, but they could not find the way back to their home, and they were starving, for they had nothing to eat but the few berries they could pick up.

When they got very tired and decided to lay down under a tree and sleep.

It was now the third morning since they had left their father’s house. They were always trying to get back to it, but instead of that they only found themselves farther in the wood, and if help had not soon come they would have been starved.

About noon they saw a pretty snow-white bird sitting on a branch, and singing so sweetly that they stopped to listen. And when he had finished the bird spread his wings and flew before them, and they followed after him until they came to a little house, and the bird landed on the roof, and when they came closer they saw that the house was built of sweets, and roofed with cakes; and the window was of transparent sugar.

We will have some of this, said Hansel, and make a fine meal. I will eat a piece of the roof, Gretel, and you can have some of the window-that will taste like sugar.

So Hansel reached up and broke off a bit of the roof, just to see how it tasted, and Gretel stood by the window and chewed it. Suddenly they heard a thin voice coming from the inside:

Nibble, nibble, like a mouse,
Who is nibbling at my house?

And the children thought:

Never mind, It is the wind.

And they continued eating, not paying attention o the sound. Hansel, who found that the roof tasted very nice, took down a great piece of it, and Gretel pulled out a large round window-pane.

Then the door opened, and an aged woman came out, leaning upon a crutch. Hansel and Gretel felt very scared, and they dropped all was in their hands. The old woman, however, nodded her head, and said:

Ah, my dear children, how did you end up here? You must come in and stay with me, there is no problem with that.

So she took them each by the hand, and led them into her little house. And there they found a good meal laid out, of milk and pancakes, with sugar, apples, and nuts. After that she showed them two little white beds, and Hansel and Gretel laid themselves down on them, and thought they were in heaven.

 

Source: Hansel and Gretel Story

 

 

 

Cinderella Story for kids

 

 

 

Once upon a time, there lived a poor servant girl named Cinderella. She was a patient, tender and kind girl. His days were long and tiring. Full of the most boring and worst housework.

Washing the floor, washing the clothes, dusting the shelves and cooking food were the tasks that she had to do during the day. Cinderella was forced to work from morning to evening without receiving a single Penny.

Cinderella’s mother died when she was very young, and her father remarried soon after. But his new wife was a nasty woman. She had two daughters from her previous marriage who were as naughty as she was.
They tormented poor Cinderella terribly every day. One day, when Cinderella was sweeping the ashes from the fireplace, they mocked her and sang:

Poor girl, poor girl
Her face is black, burnt and ugly

Even though her stepmother and half-sisters had tormented her for years, she had never once disrespected them or tried to take revenge on them. She did not wish them ill at all.
She patiently did the housework, hoping that when she grew up she could run away and start the wonderful life she longed for.

One day when Cinderella was working at home, someone knocked on the door. Cinderella hurriedly opened the door. Behind the door stood a short, fat man dressed in royal robes and holding an important scroll.


Cinderella’s stepmother entered the room.
She said impatiently:

What is the reason for all this happiness?

Oh…mom…we’ve been invited to the royal party and I’m sure one of us will be chosen as the new princes.

The stepmother replied with a mocking smile:

Of course you do, what prince wouldn’t want to marry my sweet and precious children!

Cinderella was desperately trying to quiet them down a bit. Because she knew in her heart that any prince would rather live alone for the rest of his life than to blacken his fortune by marrying these rude girls.
The stepmother turned to Cinderella and shouted:

Why did you stop and look? Prepare the clothes.

Cinderella nodded and said:

Yes Mam!

Cinderella wanted more than anything to go to the royal party. But she did not dare to ask permission from her wicked stepmother, because she knew that the wicked stepmother would not give her this permission. So she busied herself with housework and of course preparing her half-sisters’ dresses.

The evening of the royal royal feast arrived.
A magnificent horse-drawn carriage pulled up to the front door of the house, and the half-sisters, dressed in their hand-embroidered dresses, entered the carriage with much pomp and show.
Cinderella looked at them with great sadness and sighed deeply.

She said to herself:

If I could only have one wish for the rest of my life, it would be to attend a royal party and get away from the dreaded and boring housework for just one night.

Suddenly, a great light appeared in the sky.
A small fairy appeared in front of Cinderella, holding a small wand.

Fairy said happily:

Your wish will come true!

Cinderella asked in surprise:

what?

I will fulfill your wish; Because I am your fairy godmother. Oh, how much you have suffered in silence all these years. You have a kind soul. A kind and patient young lady.

Cinderella exclaimed happily

Oh I can’t believe it!!

But suddenly a frown appeared on her face.

But I’m not ready, Fairy Godmother. My clothes are cotton and my shoes are torn. I can’t be in the palace like this!

Fairy Godmother said with a smile:

Don’t worry, Cinderella. All I need to make your wish come true is a pumpkin, a rat, two mice and four grasshoppers.

Cinderella looked very confused.

So hurry up dear. hurry up!!

Cinderella ran and prepared everything that the fairy godmother said.
First, Cinderella went to the garden and came back with a big and ripe pumpkin. The fairy godmother tapped it once with her wand and in an instant the pumpkin turned into a magnificent golden carriage.
Then, Cinderella returned a mouse from the mouse trap in the kitchen.
Fairy godmother said:

Great dear, now if you don’t mind putting them on the carriage seat for me

Cinderella quickly did this.

The fairy waved her wand again. The two mice that Cinderella found in the barn turned into two servants in classy clothes. The four grasshoppers turned into four magnificent white horses.

said the fairy godmother

And now for the final magic…

And she hit Cinderella on the shoulder with her wand.
A spark rose. The old clothes she was wearing a moment ago suddenly changed. Cinderella sparkled in a magical, sparkly gown fit for a princess. Cinderella looked at her feet. He was wearing a pair of very beautiful glass shoes that glowed in the dark.

Fairy godmother cried:

Amazing!!! But remember that at 12 o’clock at night, this magic spell will be broken and your clothes will turn into old clothes.

Cinderella said as she kissed her fairy godmother on the cheek

I understand. And thank you very much for the great favor you have done to me Fairy Godmother!!

Cinderella entered the carriage and drove to the royal party.

As the golden carriage passed through the palace gates, trumpets sounded and Cinderella was given a royal welcome.
All the ladies were amazed at her magnificence.
As she entered the ballroom, the prince was immediately struck by Cinderella’s elegance and the warmth of her smile.
The prince approached.
He bowed his head slowly and extended his hand and said:

Ma’am, would you do me the honor to dance with you?

Cinderella said with dignity and kindness:

Sure! I will be so happy.

The orchestra started playing.

Everyone in the ballroom was staring at them. Cinderella’s stepsisters were watching this scene, but Cinderella had changed so much that they didn’t recognize her at all. Instead, they stared at Cinderella with envy.
From that moment on, the prince only had eyes for Cinderella. They danced the whole night in each other’s arms and enjoyed each other’s company.
Many hours left.
9 pm
10 pm
11 pm
Suddenly Cinderella looked at the clock. It was one minute to midnight and he only had one minute to break the spell.
He told the prince

 

 

Source: Cinderella Story

 

 

 

The Little Mermaid Stories for kids

 

 

 

My dear little friends! I’m gonna tell you the little mermaid story!

Once upon a time, far and deep in the ocean, where the water is shiny and blue, lived a sea king who had six mermaid daughter. Five of them were happy and cheerful while the youngest one was deeply sad and no one hadn’t seen her smile.

The little mermaid wanted to see the surface world! She loved to see green trees and blue sky. Because of that she always swam to the top of the ocean to enjoy the surface world’s view. She felt depressed when she couldn’t see the above world.

Georgios fish, beautiful shells and all the colorful creatures in the sea were always trying to make her smile but they usually failed. Even her father’s bedtime stories couldn’t cheer her up.

One night, the little mermaid swam to the top of the ocean when others were sleep. It was a stormy night and waves were crashing into rocks. The lightning stroke to a ship which was rolling in the ocean. The little mermaid saw a man beside the ship, signaling for help.

She swam and helped him quickly. She brought him to the shore and rested him on sands. The little mermaid fell in love with the young man in that short time. So she started to sing a song with his magical voice for the prince. And then she came back to the ocean.

She was so much in love with the young man that she couldn’t stop thinking about him. So he decided to go and visit the seashore witch and ask her to grant a wish.

The little mermaid wanted to dance and walk on the surface world. she wanted to feel the warmth of the sand. The witch. who was cunning and tricky, stirred her potion with an evil smile.

I will grant your wish! But I’ve got one condition! She said. I will give you the ability to walk and dance. But you’ll be no longer be able to talk and sing. If the prince doesn’t confess to his love for you in three days, your voice will be mine forever!

I agree! I accept your condition!

 

But let me tell you about the prince! He remembered one and only one thing about his rescuer! Her magical voice.

So my little friends, the witch transformed our little mermaid. After she transformed she went to the shore and sat on the warm sand where the prince was looking for her rescuer. prince didn’t remember our little mermaid:

Who are you? OH! You can’t walk?! Let me help you.

So, the prince took the little mermaid to his palace! On the second day, when little mermaid and prince were sailing on the ocean, prince decided to confess his love to her, but before he get a chance, the evil eels of tricky wish, attacked the ship.

The brave prince, who now knew the true story, went and followed the witch and battled her and defeated her!

 

Source: The Little Mermaid Story

پاک کردن گذشته شخصی با جایگزینی و تمرین رفتارهای جدید


بیشتر افراد فکر می‌کنند به یادسپاری گذشته و کارهایی که در آن انجام داده‌اند بسیار مهم است. اما من معتقدم گذشته‌ها گذشته و چیزی که مهم است امروز و آینده شماست.

کاری که در گذشته انجام داده‌اید نقشی در آینده شما نخواهد داشت. پس بهتر است تمامی حواس خود را بر روی کارها و وقایع امروز خود قرار دهید و از لحظه‌ای که در آن هستید لذت ببرید.

در این مقاله قصد داریم ? روش مناسب برای فراموش کردن حوادث و رویداد‌های ناگوار گذشته را بیان کنیم  که در آن نقش رفتاردرمانی به روش ساده را خواهید آموخت.

 

طرز فکر خود را تغییر دهید:

اگر ذهن شما بر روی موارد منفی تمرکز کند که در گذشته اتفاق افتاده است، زندگیتان در جهتی منفی حرکت خواهد کرد. به یاد داشته باشید که زندگی شما در جهتی حرکت می‌کند که افکارتان آن را تعیین کند. به همین خاطر است که افکار مثبت و روحیه بخش تاثیر بسیار بزرگی در زندگی هر فرد دارد.

هر چیزی که بر روی آن تمرکز کنید بر روی احساسات و نحوه زندگی شما نیز تاثیر خواهد داشت. به جای اینکه تمامی تمرکز خود را بر روی افکار منفی قرار دهید که در گذشته رخ داده است، بهتر است موقعیت جدیدی برای خود بسازید. بازیافت تمامی افکار خود را آغاز کنید و سعی کنید افکار مثبت را جایگزین افکار منفی نمایید.

سعی کنید از جملات مثبتی همچون “من می‌توانم کارهای خوبی انجام دهم” ، “من بسیار باهوش هستم” ، “گذشته‌ها گذشته” ، ” هیچ چیزی نمی‌تواند جلوی رشد و موفقیت مرا بگیرد” استفاده نمایید.

زمانی که از خواب بیدار می‌شوید این جملات مثبت را با صدای بلند تکرار کنید. خواهید دید که در زمان کوتاه حس بسیار خوبی دارید.

 

رابطه خود را با برخی از دوستانتان قطع کنید:

 

همیشه در زندگی ما افرادی وجود دارند که هیچ نقش مثبتی ایفا نمی‌کنند و تنها باعث کند شدن جریان زندگیمان می‌شوند. در اینگونه موارد قطع کردن رابطه بهترین گزینه است.

برای افرادی که می‌خواهند افکار منفی را برای همیشه از ذهنشان پاک کنند، رابطه با دوستان منفی نیز باید قطع شود. باید خودتان را از این افراد دور نگه دارید زیرا آن‌ها یادآور خاطراتی هستند که ذهن شما را به گذشته سوق خواهد داد.

وقتی می‌گویم رابطه را قطع کنید، منظورم یک جدایی همیشگی و تمرکز بر روی تصورات مثبت و روحیه بخش است. اگرچه انجام اینکار در ابتدا کمی دشوار است اما ارزشش را دارد.

 

برای خودتان هدف مشخصی تعیین کنید:

یکی از مهم‌ترین روش‌ها برای فراموش کردن حوادث تلخ گذشته، مشخص کردن یک هدف خاص برای آینده است. باید با این حقیقت آشنا باشید که بروز حوادث ناگوار یا تجارب بد در گذشته به معنای رسیدن به آخر خط نیست.

شما پتانسیل کافی برای دسترسی به نقاط بزرگ در زندگی را دارید. تصور کنید در آینده کار بسیار بزرگی انجام داده‌اید، به دانشگاه رفته‌اید، شغل جدیدی کسب کرده‌اید و به رویای همیشگی خود دست یافته‌اید. همیشه به تصورات و رویاهای مثبت خود بها دهید و به فکر رشد و پرورش آن‌ها باشید.

این مبحث مهم در چندین مطب در مجله ماورای سلامت شرح داده شده است.

اهداف کوتاه مدت و بلند مدت داشته باشید و برای رسیدن به آن‌ها از برنامه ریزی‌های درست و مشورت افراد با تجربه کمک بگیرید.

 

بخشیدن را یاد بگیرید:

یکی از مسائلی که از لحاظ احساسی و ذهنی بیشتر افراد را اذیت می‌کند، روحیه نبخشیدن است. کینه داشتن نسبت به یک نفر همانند خوردن سم است. در این حالت اولین نفری که صدمه می بیند خود شما هستید. همه ما اینکار را به خاطر خودمان انجام می‌دهیم اما نمی‌دانیم تنها اتفاقی که رخ می‌دهد نابود شدن احساسات و روحیه خودمان است.

بهترین راه برای فراموش کردن گذشته ، بخشیدن کسی است که اشتباه و ظلمی در حق شما انجام داده است. اگرچه انجام اینکار در حرف آسان است اما اگر بتوانید اینکار را انجام دهید احساس سبکی خواهید داشت.

روحیه نفرت را با روحیه عشق ورزی و دوست داشتن عوض کنید. خواهید دید اولین نفری که از این عشق نفع می‌برد خود شما هستید.

 

تحت تاثیر قرار دادن دیگران را متوقف کنید:

آیا تا به حال برایتان پیش آمده که احساس کنید هیچ کس شما را درک نمی‌کند و هر تصمیمی می‌گیرید نمی‌توانید آن را عملی کنید؟ اگر پاسخ شما به این جواب مثبت است پس آن‌ها چیزی را که شما می‌بینید مشاهده نمی‌کنند. شما بدهکار هیچ کسی نیستید و نیاز نیست برای هر تصمیمی که می‌گیرید از دیگران اجازه بگیرید و رای و نظر آن‌ها را نیز بدانید.

سعی کنید تایید گرفتن از دیگران را فراموش کنید و به خودتان حق زندگی کردن بدهید. شما نمی‌توانید همه مردم روی زمین را راضی نگه دارید این کار غیر ممکن است. پس به دنبال انجام کار غیر ممکن نباشید.

اگر بخواهید همه افراد را راضی نگه دارید تنها اتفاقی که می‌افتد نا امیدی شماست. اصلا مهم نیست که شما چقدر انسان خوب و دوست داشتنی هستید، همیشه افرادی در اطرافتان خواهند بود که شما را دوست ندارند و کارهایتان را نیز تایید نمی‌کنند.

این نیز بخشی از زندگی است پس به فکر خودتان باشید و از زندگی امروز خود نهایت لذت را ببرید.

 

https://www.zillow.com/profile/TobiMetz3

https://www.mixcloud.com/TobiMetz3/

https://www.reverbnation.com/artist/famle575

https://loop.frontiersin.org/people/2019979/bio

https://unsplash.com/@tobimetz3

https://www.evernote.com/shard/s519/sh/a4498905-ec81-6a1b-7ff7-b5906d4b0ec2/20b23b79cca55057e280498e84a4a6ec

https://www.diigo.com/user/tobimetz3

https://www.sbnation.com/users/TobiMetz3

https://3dwarehouse.sketchup.com/user/f1a2d6b0-a4e0-4c68-82f8-e73f22124544/Tobi-M

 

 

 

نکته های مهم برای طراحی داخلی که باید بدانید


نکته های مهم برای طراحی داخلی که باید بدانید

خانه مکانی امن برای گذراندن اوقاتی خوش در کنار دوستان و خانواده است. طراحی خانه های زیبا با تفکر و ایده پردازی صورت می گیرد، با این حال این طراحی نباید متحمل هزینه زیادی گردد. یک طراحی خوب، نیازمند آگاهی از مقدمات اصول طراحی است و در تقلید و اجرای هرگونه سبکی، این اصول و نکات باید رعایت شوند.

نقش پارتیشن در دنیای مدرن و دکوراسیون

در دکوراسیون داخلی مدرن گاه توسط متخصصان صنعت طراحی داخلی به منظور زیبا سازی و جلو دادن به محیط و گاهی برای جداسازی بین دو محیط مورد استفاده قرار می گیرد. به عنوان مثال برای جداسازی محل ورودی منزل از اتاق نشیمن، جداسازی حال از پذیرایی، جداسازی آشپزخانه از اتاق نشیمن و برای جداسازی اتاق های بزرگ مورد استفاده قرار می گیرد.

یکی از مزیت های استفاده از این کالا این است که استفاده از آن در محیط های کوچک و بزرگ عموماً بلا مانع است. با توجه به شرایط موجود در خانه می توان از این محصول به صورت دوجداره تک جداره در انواع مختلف و در طرح ها و رنگ های متنوع استفاده کرد.

 

مجله آنلاین چرخونکی در یک پست در همین مورد می گوید با استفاده از پارتیشن می توان محیط دنجی برای کتابخانه یا بازی کودکان و حتی سینمای خانگی به راه انداخت. امروزه با پیشرفت صنعت مد در دیزاین داخلی دیگر نیازی نیست با خشت و آجر در محیط های کوچک به جداسازی محیط داخلی پرداخت. شما می توانید متناسب با محیط منزل خود از انواع چوبی، فلز و توری آن استفاده کنید. تنوع بسیار زیاد و درک نیاز مشتریان از مزیت های استفاده از این محصول جدید است.

دیوارک های متحرک یکی از این موارد است که به شما کمک می کند علاوه بر جدا سازی فضا به زیبایی محیط نیز کمک قابل توجهی کنید. دیوارک های از پیش ساخته شده یا همان پارتیشن به شما این امکان را می دهد که حد فاصل بین محیط های مورد نظر را دردکوراسیون داخلی به خوبی برقرار کنید.

این روزها همانند گذشته دیگر نیازی به صرف هزینه های سرسام آور برای جداسازی فضا نیست و شما به راحتی می توانید با استفاده از این محصول به این مهم دست پیدا کنید. علاوه بر جداسازی فضا می توانید به یک دکوراسیون شیک و خاص نیز دست پیدا کنید.

به عنوان مثال شما می توانید در اتاق پذیرایی با جدا کردن فضای نشیمن از فضای بازی یک محیط خاص را تداعی و ایده پردازی کنید. این روزها اگر تمایل به جدا سازی دو محیط از یک دیگر داشته باشید بدون هیچ نگرانی این مهم برای شما فراهم می شود.

مبلمان و نش آن در دکوراسیون داخلی منزل

با توجه به نیاز افراد به وسایل منزل که به عنوان محصولات حیاتی خانه به شمار می آید مبلمان جایگاه ویژه ای پیدا کرده است، یعنی در گذشته بیشتر افراد مخصوصا عروس و داماد برای جهیزیه ی خود از لوازم خانگی ضروری استفاده می کردند که این موضوع صفا، صمیمیت و سادگی روزگاران قدیم را نشان می داد اما چندی است که مبلمان مدرن به عنوان یکی از لوازم ضروری جهیزیه ی عروس در نظر گرفته می شود که بیشتر خانواده سعی دارند بهترین مبلمان را خریداری کرده و خانه ی خود را با مبل انتخابی رنگ و لعاب دهند که البته محصول انتخابی باید از لحاظ رنگ، سبک و یا مدل با سایر لوازم خانه همخوانی داشته باشد.

اصول انتخاب مبلمان منزل در هنگام مراجعه به بازار مبل

با توجه به رعایت اصول انتخاب مبلمان در هنگام مراجعه به بازار مبل به راحتی می توانید مناسب ترین مبلمان ها را برای خانه ی خود خریداری کنید که برخی از آن ها به شرح زیر است:

    در برخی موارد نیاز نیست که حتما از مبل های بزرگ استفاده کنید بلکه در برخی خانه ها تنها با مبل های کوچک زیباتر دیده می شوند.

    سلیقه ی شخصی و زیبای شما تاثیر مستقیمی بر روی انتخاب صحیح دارد که البته در برخی موارد ممکن است با راهنمایی فروشنده یا مشاورین همراه باشد.

    قبل از خرید، مبل را به صورت ذهنی در خانه ی خود بچینید، دکوراسیون و چینش خانه ی شما می تواند تاثیر مستقیم بر روی انتخاب مبل راحتی داشته باشد.

    بعد از بررسی نوع و مدل مبل، مهم ترین بخش انتخاب رنگ محصول و یا انتخاب پارچه است که با رنگ بندی داخلی خانه سازگاری داشته باشد.

بیشتر بخوانید : روانشناسی کودک

انتخاب پارکت و کم و کیف آن

انتخاب پارکت و بهترین طرح در منزل و محیط کار خود از مشورت با طراحان محیط داخلی استفاده می کنند و این طراحان و دکوراتورها به بحث دکوراسیون داخلی اهمیت فراوانی می دهند، در ارتباط با دکوراسیون داخلی استفاده از پارکت ها رواج زیادی یافته است و کفپوش پارکت را می توان یکی از موارد مهمی در نظر گرفت که افراد با این انتخاب خاص در منزل خود، تأثیر این کفپوش را در کل فضای خانه مشاهده می کنند.

    کدام نوع پارکت ؟

پارکت لمینت به دلیل بافت خاص خود و عایق و بادوام بودن، یکی از محبوب‌ترین گزینه‌هایی است که در اکثر مواقع ترجیح داده می‌شود. بسته به میزان استفاده از فضایی که برای زندگی انتخاب می‌کنید، پارکت‌ لمینت را می‌توان در ضخامت‌های گوناگون انتخاب کرد.

این نوع پارکت دارای تنوع فراوان در رنگ و شکل ظاهری است و قیمت مناسبی دارد.رنگی که فرد در انتخاب پارکت در کرج در نظر می گیرد می تواند در نمایش دادن زیبایی های خانه و منطقهبه کار رفته کاربرد زیادی یابد، رنگ می تواند در نشان دادن فضای مورد نظر به صورت گرم یا سرد موثر باشد. اگر محیط منزل فرد خیلی بزرگ نمی باشد بهتر است از پارکت رنگ روشن استفاده شود، رنگ روشن باعث می شود که فضای منزل فرد و وسایلش با همدیگر سازگاری خاصی داشته باشند و تناسب رنگ در آن رعایت شده باشد.

Pdf آموزش زبان اسپانیایی


Pdf آموزش زبان اسپانیایی

b1_s010.png

Pdf آموزش زبان اسپانیایی

Pdf آموزش زبان اسپانیایی

Pdf آموزش زبان اسپانیایی - این دوره آموزش زبان برای چه افرادی مناسب است ؟

آیا شما جزء آن دسته از افراد هستید که تازه کار هستند و می خواهند در حداقل زمان مبانی اولیه زبان اسپانیایی را بیاموزند ؟ یا اینکه قبلاً اسپانسایی را یاد گرفته اید و حالا مایلید مطالبی را که در گذشته فرا گرفته اید  و با گذشت زمان فراموش کرده اید تعمیق بخشید ؟ شاید هم شما وقت آن را ندارید که در کلاس های زبان اسپانیایی شرکت کنید در تمامی این موارد « اسپانیایی در ?? روز» راه حل مناسب و درستی است .
چون این دوره به ویژه به صورت یک خودآموز برای کسانی طراحی شده که تازه در آغاز راه یادگیری زبان اسپانیایی هستند و یا مجدداً می خواهند زبان اسپانیایی را یاد بگیرند.
هدف ما این است که در راه خودآموزی زبان اسشپانیایی به بهترین نحو به شما کمک کنیم و از این رو در این کتاب ، تذکرات راهنمایی ها و توضیحات بسیار ساده ای را خواهید یافت که باعث یادگیری بهتر شما می شود و در کنار آن تمرین های زیادی را انجام خواهید داد و برای حصول اطمینان پاسخ آنها هم در کتاب آورده شده است وقتی که شما با موفقیت این دوره را به پایان برسانید قادر خواهید بود درباره موضوعات عمومی و موقعیت های روزمره صحبت کنید و منظور خود را بیان نمایید .

 

Pdf آموزش زبان اسپانیایی

کتاب آموزش لغات زبان اسپانیایی به صورت PDF

  • در این بخش به معرفی و ارائه فایل دانلود این کتاب ارزشمند آموزش زبان اسپانیایی می پردازیم .
  • این کتاب مناسب یادگیری لغات اسپانیایی و همچنین ساختار جملات می باشد.
  • این کتاب آموزش زبان اسپانیایی همچنین به تقویت مکالمه روزمره و عمومی شما بسیار کمک میکند .

موسسه زبان پروان آکادمی بیش از یک دهه است که سابقه برگزاری دوره های تخصصی آموزش اسپانیایی را دارد و در اقدامی کاملا ارزشمند بصورت کامل منابع اصلی و کتاب های کمک آموزشی و بسیاری از فایل های صوتی و تصویری را در کتابخانه این وبسایت ، بصورت رایگان قرار داده است و همیچنین کلاس های این زبان نیر بصورت کاملا متنوع در حال ارائه و برگزاری است.

 

Pdf آموزش زبان اسپانیایی

سخن نهایی دربارهPdf آموزش زبان اسپانیایی

زبان اسپانیایی یک زبان بسیار پر طرفدار در ایران میباشد که به همین دلیل در این پست از پروان آکادمی آموزش زبان اسپانیایی به همراه فایل pdf کل درسها را به صورت رایگان از پروان آکادمی برای دانلود شما دوستداران زبان اسپانیایی قرارداده شده است. روزانه یک یا دو درس را تمرین کنید تا هم مکالمات روزانه خود را تقویت نمایید وهم بتوانید سطح نگارشی خود را نیز بالا ببرید.
روش کار با این مجموعه آموزشی زبان اسپانیایی در زمان کم به این صورت است که شما ابتدا هر درس را چند بار گوش دهید و سپس از روی فایل پی دی اف آنها را تمرین کنید تا هم طرز نوشتن کلمات را به خوبی و به راحتی بیاموزید و هم مکالمات خود را تقویت نمایید.همزمان با مجموعه بالا زبان نصرت اسپانیایی بسیار بسیار برای شما ارزشمند خواهد بود.